You are my once upon a time

خاطرات من و جانان

You are my once upon a time

خاطرات من و جانان

آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۵/۲۷
    55
  • ۹۶/۰۲/۲۸
    54
  • ۹۶/۰۲/۲۶
    53
  • ۹۶/۰۲/۱۶
    52
  • ۹۶/۰۲/۱۵
    51
  • ۹۶/۰۲/۰۲
    50
  • ۹۶/۰۱/۲۷
    49
  • ۹۶/۰۱/۲۴
    48
  • ۹۶/۰۱/۲۱
    47
  • ۹۶/۰۱/۱۹
    46

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

دیشب واسمون یه شب فوق العاده خوب و خاص بود...


اول رفتیم و برام لاک خرید :-) بعدم رفتیم یه کافه و حرف زدیم... در مورد مراسم عروسی و تعداد مهمونا و اینا

احتمال خیلییی زیاد عروسی میشه مرداد 95

من دلم میخواست اردیبهشت باشه ولی شرایط واسه مرداد جور میشه احتمالا


بعدشم کلی تو خیابونا چرخیدیم و خوش گذشت. آخر شب هم در مورد اتفاقات باحال حرف زدیم!


منم این روزها در حال نوشتن متن پایان نامه ام! تا شب یلدا میخوام تمومش کنم!

احتمالا شب یلدا رو میرم خونه جانان! خودم زورکی خودمو دعوت کردم :-))))

قراره فیلم عروسی داداشش رو ببینیم باهم :-) خیلی کنجکاوم بدونم فامیلشون چه مدلین!


حالا میام و از اتفاقای شب یلدا مینویسم :-)

برام دعا کنین هااا



+ مهدی برام یه آدرس بذار!!!


۲۷ آذر ۹۴ ، ۱۵:۴۰
نسیم

اگه نمینویسم واسه اینه که اتفاق خاصی نیافتاده...


به شدت درگیر نوشتن پایان نامه ام! فقط چند هفته وقت دارم و هزارررر تا کار


برام دعا کنین تا بتونم دفاع کنم و راحت شم...


اگه خبر جدیدی بود میام و میگم....

۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۱:۴۰
نسیم

هرچقدر که سه شنبه و چهارشنبه روزای بدی بودن ولی پنج شنبه عاااااالی بود....


چهارشنبه شب با جانان قرار گذاشتیم که فرداش حرف بزنیم!

من ساعت 4 دانشگاه با خالقی قرار داشتم واسه پایان نامه که اونم خداروشکر به یه جاهایی رسید و خیلی خوشحالم کرد!

ساعت 6 جانان اومد دانشگاه دنبالم و رفتیم چند تا مغازه که من از اینستا پیدا کرده بودم و من یه تونیک بافت خریدم!

خیلی رفتارش خوب بود و هرچی گفتم نه نگفت!

بعد رفتیم کافی شاپ محبوبمون! برگ!

حرف زدیم و به شددددت پشیمون و ناراحت بود.... به غلط کردن افتاده بود ;-)


نکته دیگه این بود که فکر کرده بود من بابت بحثمون در مورد شام عروسی باهاش سردم و این باعث شده بود خیلیییی دلخور باشه...

کلی بابت فکرامون خندمون گرفت :-)))))


خلاصه آشتی شدیم و کلی هم خوش و خرم :-)))))))


خدایا کمکمون کن این روزهای خوب واسمون بیشتر و بیشتر شه :-*



۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۴:۲۴
نسیم

دیشب بدجوری دلم شکست...


من اون شب که با خواهرم دعوام شد بهش زنگ زدم و باهم رفتیم بیرون!

خیلی اصرار کرد که بهش بگم چی شده ولی من نگفتم! وقتی دیدم حساس شده بهش گفتم

آخر شب تشکر کرد که باهاش دردودل کردم و خودمم راضی بودم چون احساس کردم بهش نزدیک تر شدم...


حدود 1 هفته از این ماجراها گذشت تا دیشب...


زنگ زد و داشتیم حرف میزدیم! من یکم بی حوصله بودم... یهویی وسط حرفاش گفت: "چته؟ باز با کی دعوا کردی؟"

من وا رفتم.... یهو بی حس شدم...!!! رسما دردودل منو چوب کرد و کوبید تو سرم!


این مرد تا چند وقت دیگه قراره بشه همسر رسمی من!

این اولین بار بود که من باهاش دردودل کرده بودم! حالا چطوری میتونم بازم بهش اعتماد کنم؟

چطوری تیکه تیکه شدن قلبم رو میتونم ببخشم؟


بعدش کلی عذرخواهی کرد و گفت نمیدونه چطوری این حرف از دهنش پریده و این چیزا....

من گفتم اصلا نیازی به عذرخواهی نیست! فقط بهم گفتی که دیگه باهات دردودل نکنم!


تمام امروز اعصابم خورد بود... نمیدونم چطوری میتونم آروم شم....

امروز چند بار زنگ زد و من تا جایی که میشد سرد بودم باهاش...


این بار نه.... این بار کوتاه نمیام.... چون اگه همچین حرفی رو ببخشم بعدا تو زندگی رسما هیچ ارزشی نخواهم داشت...

باااااااید بفهمه و به غلط کردن بیافته....

۰۴ آذر ۹۴ ، ۰۰:۴۲
نسیم

دو روز از آذر گذشت و من هنوز هیییییچ کاری واسه پایان نامه نکردم!!!!


دیگه واقعا استرسی شدم و نمیدونم باید چیکار کنم...



دوس دارم دوباره روزمره نویسی رو شروع کنم! حالا تا ببینم چی میشه...



دیروز من ساعت 5 رفتم آرایشگاه و ساعت 6 جانان اومد دنبالم! مجبور شد پشت در آرایشگاه منتظرم بمونه تا کارم تموم شه...

بعد از اون یه لیست داشتیم از کارامون که دونه دونه انجام دادیم!

خیاطی واسه پرو شلواراش

خریدن پارچه کت شلوار

خریدن ژاکت

و.....

آخر از همه هم رفتیم یه مغازه که من از اینستا پیدا کرده بودم و لباس خریدیم! البته واسه پوشیدن تو خونه ی عشق :-)


بعدم برگر خریدیم و تو ماشین خوردیم... با اینکه دیشب خیلی سرد بود ولی خیلی شب خوبی بود... بهم خوش گذشت

خرید رفتن دوتایی لذت بخشه :-)


امروزم کلا با نی نی کوچولو بودم :-* خواهرزادم خیلی بانمکه ولی زشته :-)))))) دو ماهشه فقط! خیلی کوچولوئه...

شاید بزرگتر شه خوشگل تر شه :-))



خدایا کمکم کن که پایان نامه زودتر جمع و جور شه


۰۲ آذر ۹۴ ، ۲۲:۰۹
نسیم