You are my once upon a time

خاطرات من و جانان

You are my once upon a time

خاطرات من و جانان

آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۵/۲۷
    55
  • ۹۶/۰۲/۲۸
    54
  • ۹۶/۰۲/۲۶
    53
  • ۹۶/۰۲/۱۶
    52
  • ۹۶/۰۲/۱۵
    51
  • ۹۶/۰۲/۰۲
    50
  • ۹۶/۰۱/۲۷
    49
  • ۹۶/۰۱/۲۴
    48
  • ۹۶/۰۱/۲۱
    47
  • ۹۶/۰۱/۱۹
    46

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

دیروز ترکوندم!!!!! عااااااالی بود :-)


همه تایید کردن و ختم پروژه اعلام شد! بعد از 3 سال دوندگی....


مشاور صنعتی که زندگیمو برام جهنم کرده بود دیروز بسیااااار آدم بود و فقط تعریف کرد!!!

بابای دوستمم بود و اونم بنده خدا هرکاری از دستش برمیومد انجام داد که تحویلم بگیره!!!

در نهایت 20% مبلغ پروژه رو افزایش دادن و 5% هم تشویقی بابت مقاله بهم دادن و خلاااااااص


خیلیییییییییییی خوشحالم خیلییییییییییییییی

حس میکنم سبک شدم! از دفاع ارشد برام بارش سنگین تر بود!!! ولی تموم شد... آخیششششش


خدایا شکرت...

۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۴۴
نسیم

اردیبهشت 93 رفتم دنبال یه طرح تحقیقاتی واسه اداره برق!!!

الان اردیبهشت 96 ئه و بعد از سه ساااال بیچارگی بالاخره خاتمه طرح رو قبول کردن و فردا میرم که ازش دفاع کنم...

استرس دارم ولی آماده شدم و میرم که به امید خدا بترکونم!!!!


کار هنوز خبری نیست و مثل قبل منتظر یه معجزه ام!!! البته کلاس فنی حرفه ای رو میرم و ازش راضیم!


جانان هفته پیش 3 روز رفت تهران واسه نمایشگاه کتاب و یه کنفرانس!

خیلی خیلی سفرش برای رابطمون خوب بود و بعد از برگشتنش جفتمون به عاشقانه ترین شکل ممکن کنارهمیم!!!!

نمیدونم دوری و دلتنگی دلیلش بود یا مثل یه فنر بود و کشیده شدنش باعث نزدیکتر شدنمون شد...


به هر حال خداروشکر.... خیلی راضیم از اوضاع....


ایشالا فردا هم یه نتیجه خووووب بگیرم و انگیزه ام بیشتر شه....






راستی دارم پست عروسی رو مینویسم! همین روزا میذارمش :-)

۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۵۳
نسیم

مصاحبه امروز صبح افتضاح بود!!!!


به معنای واقعی کلمه بلد نبودم چی بگم!!! سوالای علمیش که از دوران لیسانس پرسید و من کلا خنگگگگگ بودم و بلد نبودم!!!

بقیه سوالاشم چرند جواب دادم!!!!


اعصابم خیلیییی خورررد شد! خیلیم ناامید شدم!!! گندش بزنن....


میخوام امشب یکم برم خوش بگذرونم و ذهنمو خالی کنم... منتظرم جانان از پیاده روی برگرده....

۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۳۵
نسیم

سه شنبه گذشته یعنی 12 اردیبهشت که روز معلمم بود دو تا اتفاق برای اولین بار واسه من پیش اومد.

صبحش اولین مصاحبه کاری رو رفتم! و شبش اولین دندونمو پر کردم!!!


از مصاحبه بگم که این کارو برادرشوهر با پارتی بازی برام جور کرده و فعلا یه قولایی بهم دادن! تا خدا چی بخواد!


دندون پزشکی هم که نگم براتون!!! من جنس دندونام عااالیه!! دکتره تعجب کرده بود که تو 28 سالگی تا الان هیچ مشکلی با دندونام نداشتم :-)))

ولی یکی از دندونام یکم پوسیده بود که پیشگیری کردم بدتر نشه :-)


چهارشنبه هم در کمال ناباوری یه شرکت دیگه بهم خبر داد که فردا صبح برم واسه مصاحبه!

انگیزه ام واسه این یکی بیشتره! چون بدون پارتی دارم میرم! دعا کنین برام که یکی از اینا جور شه....


امشب انتخاب رشته دکترا رو هم انجام دادم و خلاااااص


آزمون زبان هم دارم 5 خرداد و از فردا شب شروع میکنم به زبان خوندن...



زندگیم یکم نظم گرفته و راضیم.... فقط کاش این دعواهای هر روزه با جانان نبود.... کاش.....

۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۵۳
نسیم

مهمونی قبلیم عاااالی برگزار شد و همه دهنشون وا موند از سلیقه و کدبانو بودن و این حرفاااا :-))))))

فردا شب دوباره مهمونی دارم!! همکار جانان با خانومش میاد!

خانومش یه دختر شمالی وحشتناااااک پرحررررررف.... یعنی اصلاااا مهلت به کسی نمیده حرف بزنه!!!! خدا به خیر بگذرونه فردا رو :-)))


31 فروردین سالگرد پدر شوهر بود و مامان بابا هم اومدن مزار و گل آوردن... خیلی خوشحال شدم که اومدن هرچند جانان مخالف بود ولی اومدنشون جلو برادرشوهر و مادرشوهرم خیلیییی خوب بود...



اوضاع کار فعلا همونجوریه و خبری نیس...

plc رو همچنان میرم و هفته دومه!


و اما خبر مهم!!!!! رتبه های دکترا رو دادن و بنده شدم  79!!! بععععله!!!

بسیاااااار پز دادیم با رتبمون :-))))) خداییش رتبه دورقمی دکترا اونم برق خیلی مهمه :-)))

حالا تا خدا چی بخواد و مصاحبه چطور پیش بره :-/ دعا کنین برام!!!


تمام سعیم اینه که بیشتر بنویسم! شماها چرا اینقدر کم مینویسین؟!؟!؟

۰۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۱۲
نسیم